آموزش زبان وادبیات عربی

آموزش زبان وادبیات عربی

آموزش زبان وادبیات عربی

آموزش زبان وادبیات عربی

عماد الدین نسیمی


غزل ترکی آزربایجان در قرن هشتم هجری با نسیمی تحولات تازه ای را تجربه می کند. تاثیراتی که نسیمی بر غزل ترکی آزربایجان داشت، تنها برای دوره او نه، بلکه برای تمام ادوار شعری تعیین کننده بود. او به غزل ترکی آزربایجانی "جانی تازه، معنی جدید، مضمون نو، مسیر تازه ای" داد. غزلیات قاضی بورهان الدین اگرچه به لحاظ سبک اصالت بیشتری دارد، اما از لحاظ وزن، فاقد نظم و روانی کافیست. این مساله برای اشعار آن دوره طبیعی می نماید چه غزل ترکی آزربایجان در این اعصار مراحل تکوین و تکامل خود را می پیماید. هنوز جا برای کار و صیقل یافتن غزل ترکی آزربایجان زیاد است. این مساله تنها شامل سبک و وزن نشده و جنبه های فکری، بدیعی و بیانی را نیز شامل می شود. 

نسیمی از میراث شعرای پیشین ترک و فارس و عرب برخوردار بود. همین مساله باعث می شود تا وی تمام فنون و ظرافت های شعر شرقی را دارا باشد. بکارگیری همه این مطالعات و داشته های ادبی، به همراه روحیه مبارز و اعتقادات باطنی و عرفانی، باعث شد تا نسیمی مضامین فلسفی و اجتماعی را که روح اعتراض و مبارزه در آنها نمودار است وارد غزل ترکی بکند. نسیمی با مهارت ثابت کرد که عشق و شور جوانی و محنتهای عاشق رنج دیده و بیوفایی زیبارویان، تنها مضامین قابل توجه شعر و شاعر نخواهد بود. اگر شاعر دستمایه و قدرت آن را دارا باشد غزل قابلیت آن را دارد تا مضامین فلسفی، عرفانی و اجتماعی را نیز به ماده شعر تبدیل کند.

قرن 7 و 8 هجری شاهد تحولات بنیادین در ادبیات تمام منطقه است. در قلمرو ترکان سلجوقی و در آسیای صغیر، مولوی و یونوس امره در سبک و زبان خود تبدیل به اسطوره های ابدی می شوند. در فارس نیز سعدی و حافظ به همین سیاق. در همه این موارد مضامین عرفانی، فلسفی و اجتماعی به ظهور و بروز می رسند و رشد و پختگی خود را به نمایش می گذارند. و در آزربایجان ترکها، نسیمی انگار که نقطه تلاقی همه این بزرگان است:

دۆشدۆ یئنه دلی کؤنۆل گؤزلرینین خییالینه / کیم نه بیلیر بو کؤنلۆمۆن فیکری ندیر، خییالی نه ؟
آلی ایله آلا گؤزلرین آلدادی آلدی کؤنلۆمۆ / آلینا گؤر نه آل ائدر، کیمسه ایریشمز آلینه....

ترجمه: باز دل دیوانه در خیال چشمانت / که می داند دلم در چه فکریست، خیالش چیست ؟
با مکر و حیله چشمان خمارت فریب داد و تسخیر کرد دلم را / وه که چه مکر می کند، کسی بدان پی نبرد... 

زبان نسیمی به اندازه ای در تکامل شعر و نکات ادبی موفق بود که خط سیر قاضی بورهان الدین را در وی ساری و جاری می بینیم. شاید همین تلاشها است که باغ شعر ترکی را چندان بارور می کند که کیفیت آفرینش و آفرینندگی فضولی را پیدا می کند. ما، ادبیات ما، تاریخ ما، همه وامدار نسیمی بزرگ هستیم.

اؤزۆنۆ مندن نهان ائتمک دیلرسن، ائتمه گیل / گؤزلریم یاشین روان ائتمک دیلرسن، ائتمه گیل

ترجمه: خود نهان کردن از من خواهی، مکن / اشک چشمانم روان خواهی، مکن

نسیمی در جوانی از شاماخی با باکی رفت. وارد دربار ایبراهیم شاه شیروانشاه شد. مورد توجه خاص شیروانشاه قرار گرفت. همو که به تدبیر سیاسی با تیمور ساخت و آزربایجان شمالی را ساخت و همو که تاریخ ملی را سرآغازی ارزشمند است و اندیشه ملی وامدار او. انگار مردان بزرگ در سایه همت هم ظهور پیدا می کنند. در این اثنا شیخ فضل الله نعیمی تبریزی نیز وارد باکی می شود و در نهان مورد حمایت شیروانشاه قرار می گیرد. نسیمی بدو و دخترش دل می بازد و مرید وی می شود. از دربار می رود. به عرصه مبارزه و قیام وارد می شود. با تنگ شدن عرصه به بلادهای دیگراز جمله به شیراز حافظ می رود. دیوان فارسی به طبع زیور می آراید. اما دشمن در اندیشه اش مستحکم است و او به دیار کسانی می رود که بزرگ کشی شیوه شان است. به قتلگاه منصور و سهره وردی. به حلب شام. به حلب سال 796 هجری تا به حکم ارتداد قاضی القضات شهاب الدین حنبلی گرفتار آید. اما برای مهمان ما همین اندک فرصت نیز بزرگ مجالی است تا دین خود به میزبان ادا کند و دیوانی به عربی بدیشان هدیه کند.

به حکم مویدالسلطان پوست از نسیمی کندند و هفت روز در شهر گرداندند و چرخاندند تا بداند و بفهمد قدرت سیاسی یعنی چه ! سرانجام دست و پا قطع کردند و شهیدش. گفته اند که قاضی القضات حکم کرده بود که نسیمی چندان ناپاک است که اگر قطره ای از خون وی به عضوی از اعضای کسی برسد قطع آن واجب است. دست تقدیر چنان می کند که این خون موقع نظارت بر مراسم پوست کنی نسیمی به سر انگشت خود قاضی برسد. چون بدان اشاره می کنند قاضی حاشا می کند که آن حکم را فی المثل گفته است.
و نسیمی که امثال این را می دانست و می فهمید شاید پیش و شاید هماندم گفته:

زاهیدین بیر بارماغین کسسن دؤنر حقدن کئچر / گؤر بو میسکین عاشیقی سر پا سویارلار آغریماز

ترجمه: گر یک انگشت زاهد ببری از حق می برد، کافر شود / ببین این عاشق فقیر که سر تا پا پوستش می کنند و دردی نمی کند

انسان - خدا که نسیمی در اشعارش به ستایش آن می پردازد موجودی انتزاعی نیست؛ بلکه تصویر بدیع انسان واقعی است. اما انسانی که خود را درک می کند و البته همه چیز را؛ انسان کامل. در کنار این مفاهیم و در بطن و متن آن و نه جدای از آن عشق نیز مطرح است. نسیمی همه جهان را عاشقانه دوست می دارد و هنر عشق ورزیدن را تبلیغ می کند. عشق او علوی است. ظاهربینان را به تمسخر نیز می گیرد:

آخیر زمانین فیتنه سی، شول گؤزلری شهلا ایمیش / گل دۆش اونون سئوداسینا، گؤر کیم نه خوش سئودا ایمیش

ترجمه: فتنه آخرالزمان، این شهلا چشم بوده است / بیا و عاشقش شو، تا ببینی چه عشقی بوده است

انسان کامل، عشق و زیبایی، مفاهیم مطروحه دستگاه زیبایی شناسی نسیمی است. او انسان کامل را می پرستد. او انسان کامل را زیبا می بیند و مظهر حقایق. او عشق را در ظهور زیبایی و معرفت انسان می بیند. او جهان را ادراک می کند و انسان را و این همه را چگونه می تواند بیان کند تا دست تطاول اغیار و افکار بر وی تازیانه نزند و طعنش نکند. او پیامش را و دستگاه معرفتی اش را در اشعارش جاسازی می کند تا شاید ما، یا آیندگان پیامش را بگیرند. چه من شک دارم که ما نیز بدین حد تکامل معرفت شناختی دست یافته باشیم که درک کنیم و بفهمیم نسیمی چه می گوید و چگونه و چرا می گوید.

فئردوسه منی دعوت ائدن زاهیده سؤیله / اول دیکَنه گؤز دیکمه کی گۆلزاریمی بولدوم

ترجمه: به زاهدی که مرا به فردوس می خواند بگو / بدان خار چشم ندوز که گلزارم را جستم

به جهت مسلک اعتقادیش که از حروفیه است برخی از اشعار وی دارای ترکیب و بیان خاص حروفی و البته سمبولیک است. بزرگترین خدمت نسیمی به شعر و شعور ملی آزربایجان، تصنیف شعرهایش و اندیشه هایش به زبان مادری اش یعنی ترکی آزربایجانی است. آزربایجان با وجود نسیمی نیازی به ادعای مالکیت بر فرزندان قدرناشناس خود ندارد. نسیمی به اندازه ای بزرگ است که به جای همه بزرگان می تواند دیده شود.

غزل آزربایجان به پشتوانه خاقانی و مساعی اوحدی مراغه ای و ذوالفقار شیروانی در قرن هفتم هجری خود را توسعه می دهد و با نسیمی در قرن هشتم نقطه تحول خود را پی می ریزد. نسیمی با عقاید و احکام سیاسی و دینی رسمی عصر خود قاطعانه به مخالفت و ستیز بر می خیزد. با جنبش حروفیه همکاری می کند و پس از مرگ فضل الله نعیمی، عهده دار سرپرستی این گروه می شود. به شکل سخنگوی آنها در می آید و با این کار غزل اعتقادی ابداع می شود، اوج می گیرد و به عرصه های عمومی قدرتمندانه وارد می شود. "قهرمان غزل نسیمی دارای شخصیتی است که در زمان و مکان نمی گنجد":

منده سیغار ایکی جهان، من بو جهانه سیغمازام / گوهر لامکان منم، کون و مکانه سیغمازام
عرش ایله فرش و کاف و نون، منده بولوندو جۆمله چۆن / کس سؤزۆنۆ و ابصم اول، شرح و بیانه سیغمازام...

ترجمه: دو جهان در من بگنجند، من در این جهان نگنجم / گوهر لامکان منم، در کون و مکان نگنجم
عرش و فرش و کاف و نون، جملگی در من پدیدار شدند / حرف نزن و لال شو، در شرح و بیان نگنجم... 

تحول و سیر و سلوک معنوی منجر به ظهور انسان کامل، مفهومی است که در چارچوب فرهنگی آزربایجان از نظامی و خلاقیت او شروع می شود و اکنون در لفظ و قلم نسیمی قدرتمندتر و باشکوهتر و البته انقلابی و طوفانی می غرد و نمودار می شود. "انسان زینت و زیور حیات است. انسان سزاوار ستایش است. او، قدرت عظیم است. نعمت طبیعت پر لطف، زیبایی های عالم، با نام انسان پیوسته است ... انسان موجودی است قادر، انسان در روی زمین مظهر خداست. انسان، خداست. و خدا منم، خدا تو هستی. هر کجا که انسان پاک سرشت وجود دارد، خدا نیز آنجاست. خدا را نه خارج از زمان و مکان، بلکه در طبیعت، در زمین، در وجود انسان کامل معنوی، در عمل انسان کمال یافته باید جستجو کرد":

مرحبا اینسانی کامیل، جانیمین جانانه سی/ عالمین جیسمی صدفدیر، سن می سن دوردانه سی ؟

ترجمه: مرحبا انسان کامل، جانان من / جسم عالم چون صدف، دردانه اش آیا تویی ؟

 

ادامه مطلب ...